سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که گناه بر او دست یافت روى پیروزى ندید ، و آن که بدى بر وى چیره گشت مغلوب گردید . [نهج البلاغه]
کشکول عشق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» قصهء علی و زهرا و یه طبق انار

سلام
دوست دارم براتون از زندگی دو همسفر و همراه بگم . یک مرد به اسم علی و یک زن به اسم فاطمه . چند دقیقه مهمون خونه شون بشیم . با هم پرواز کنیم به اوج آسمونا . اون بالا بالا ها . ببینیم آدمای آسمونی چه جوری هستن تا ما هم شاید بتونیم مثل اونا بشیم . خدا کنه .میلاد مولای متقیان امیر المومنین علی مبارک . اما داستان علی و فاطمه و انار :

زهرا بیمار بود . علی به بالینش آمد و گفت :" چه میل داری تا برایت فراهم کنم ." فاطمه که مثل همیشه نمیخواست شوهرش به زحمت بیفتد فرمود :"من چیزی از شما نمیخواهم . " علی اصرار کرد . فاطمه فرمود :"ای پسر عمو پدرم به من سفارش کرده که هرگز چیزی از شوهرت درخواست نکن مبادا نداشته باشد و در برابر درخواست تو شرمنده شود ." علی گفت:"ای فاطمه به حق من هر چه میل داری بگو."فاطمه گفت : "اکنون که مرا سوگند دادی اگر اناری برایم فراهم کنی خوب است."علی برخاست و برای فراهم کردن انار از خانه بیرون رفت . بعد از سوال کردن به او گفتند که فصل انار گذشته ولی چند روز قبل شمعون یهودی چند عدد انار از طائف آورده است . علی به در خانهء شمعون رفت و در خانه را زد . شمعون بیرون آمد و از علت آمدن ایشان سوال کرد. علی ماجرا را گفت و گفت که برای خرید انار آمده است . شمعون گفت : "چیزی از آن انارها باقی نمانده همه را فروختم ." علی فرمود :"شاید یکی باقیمانده باشد و تو ندانی ؟"شمعون گفت :"من از خانهء خودم خبر دارم . هیچ اناری در خانه نیست ."همسر شمعون که پشت در بود سخن آنها را شنید و به شوهرش گفت:"من یک انار برای خودم ذخیره کرده ام و در زیر برگها گذاشته ام که تو اطلاع نداری . "سپس رفت و انار را آورد و به علی داد. آن حضرت چهار درهم به شمعون داد . شمعون گفت :"قیمتش نیم درهم است " علی فرمود: "زنت انار را برای خودش ذخیره کرده بود تا روزی نفع بیشتری ببرد نیم درهم مال تو و سه درهم و نیم مال همسرت " علی انار را گرفت و به سوی خانه رهسپار شد . در مسیر راه صدای ناله ای شنید . به دنبال صدا رفت . دید مردی غریب و بیمار و نابینا در خرابه ای بدون سرپرست و غذا و نوا بر زمین خوابیده . حضرت در بالین او نشستند و سر او را به بالین گرفتند و پرسیدند: " توکیستی؟و از کدام قبیله ای ؟چند روز است که در اینجا بیماری؟"او گفت:"من از اهالی مدائن هستم بدهکار شدم ناگزیر سوار کشتی شدم و با خود گفتم که خود را به مولایم علی برسانم شاید ایشان قرضهایم را ادا کند . " علی فرمود :" من یک عدد انار برای بیمار عزیزم به دست آورده ام ولی تو را محروم نمیکنم و نصف آنرا به تو میدهم ." حضرت نصف انار را کم کم در دهان او ریخت تا تمام شد . آن شخص گفت:" اگر مرحمت کنی نصف دیگر را هم به من بخوران که چه بسا حالم خوب شود . " حضرت با خود گفت :" امید این بیمار از همه جا بریده بنابراین بر دیگران مقدمتر است شاید خدا برای فاطمه وسیلهء دیگری فراهم سازد ." نیم دیگر انار را هم به دهان بیمار گذاشت تا تمام شد . آنگاه با دست خالی به خانه بازگشت در حالی که در فکر غوطه ور بود . چگونه به خانه باز گردم ؟ آهسته آهسته تا نزدیک خانه اش آمد حیا کرد که وارد شود . از شکاف در به درون خانه نگاه کرد تا ببیند فاطمه خواب است یا بیدار؟ دید فاطمه تکیه کرده و طبقی از انار در پیش روی اوست و میل میکند . علی خشنود شد و وارد خانه شد . دید انار مربوط به این عالم نیست و بهشتی است . پرسید این انار را چه کسی آورده است ؟فاطمه گفت : ای پسر عمو وقتی که تشریف بردی چندان طول نکشید که نشانهء سلامتی در خود یافتم . ناگاه صدای در آمد . فضه در را گشود . مردی از پشت در این طبق انار را داد و گفت :"این طبق انار را امیرالمومنین علی برای فاطمه فرستاده است . "
برگرفته از کتاب حکایت های شنیدنی ج 5 شمارهء 444 نوشتهء مرحوم محمد محمدی اشتهاردی( با اندکی تغییر)- مجالس المتقین شهید ثالث مجلس 38- ریاحین الشریعه ج1 ص 142 و 143


 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر قائم ( جمعه 86/5/5 :: ساعت 3:25 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بعد از 7 سال
کودک عشق
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 0
>> بازدید دیروز: 3
>> مجموع بازدیدها: 96433
» درباره من

کشکول عشق
منتظر قائم
یک مسافر دنیا مثل شما که فکرای قشنگی داره . برای یه زندگی عالی زیر سایهء آقامون اینجا و اونجا.

» پیوندهای روزانه

محمد علی مقامی [210]
نسیمی از بهشت [266]
سوزن بان [263]
[آرشیو(3)]

» آرشیو مطالب
اخلاقی
اعتقادی
خاطرات
درد دل
مقدمه
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
خاطرات آقای لطیفی

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب