سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مجلس دانش، باغ بهشت است . [امام علی علیه السلام]
کشکول عشق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» تواضع استاد

آیت الله محمدی در خاطره ای از آیت الله کوهستانی نقل نمودند که در ایام محرم یکی از سالهای تحصیل در کوهستان بهشهر بخاطر اینکه هم حجره ای های من به تبلیغ رفته بودند در اتاق تنها بودم پس از مدتی به خاطر تمام شدن آذوقه دچار گرسنگی شدید شدم چند روز با مقداری نان بسر بردم تا آنکه نان هم تمام شد به ناچار به اندرونی منزل آیت الله کوهستانی رفتم واز همسر ایشان تقاضای مقداری نان کردم همسر ایشان که در واقع مثل مادر برای ما طلبه ها بود وقتی آثار گرسنگی را درچهره ام مشاهده نمودند بلا فاصله مقداری نان وخوراکی برایم آورد .آنشب به تنهایی در حجرهء خود مشغول مطالعه بودم که صدای دلنشین آیت الله کوهستانی را شنیدم که مرا صدا میزد با شتاب بیرون دویدم دیدم ایشان تشریف آورده اند در حالی که در یکی از د ستانش کیسه ای برنج ودر دست دیگرحلبی از روغن داشت. تا مرا دید وسائل را به زمین گذاشت دو زانو بر زمین نشست ومرا در بغل گرفت وشروع کرد به گریه کردن وچند مرتبه این جمله را فرمود :شکایت مرا پیش آقا امام زمان نکن شکایت مرا پیش آقا امام زمان نکن ...

بر گرفته از کتاب بر قله پارسایی نوشته عبدالکریم کوهستانی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر قائم ( یکشنبه 86/4/31 :: ساعت 8:0 عصر )
»» عرض ارادت و تسلیت

با قلبی مالامال از اندوه وچشمانی اشکبارشهادت امام هادی را به مولایم حضرت ولی عصر و شما عزیزان تسلیت میگم . آری امام هادی مظلوم زندگی کرد مظلومانه به شهادت رسید و اکنون مرقدش نیز آماج تهاجمه . باشه روزی برسه تا مولای زمانم بیاد تا بدونن که هادی کیه و منتقم کدومه. امام مهربانم مرقدت ویرانه است ولی تو همواره در قلبم زنده ای و در دشواریها یارم . ای مولای عزیزم تنها فرزندم به فدای تو چون در عالم عزیزتر از او ندارم .
چون این تسلیت از نظر موضوع با یادداشت قبلی متفاوت بود آنرا جدا آوردم تا به مولا عرض ارادتی داشته باشم لطفا یادداشت قبلی را هم ملاحظه بفرمایید .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر قائم ( چهارشنبه 86/4/27 :: ساعت 6:6 عصر )
»» از زندگی ناصرالدین شاه

سلام
من بیشتر وقتها هنگام مطالعهء درسی یک کتاب مورد علاقه مثلا یک کتاب تاریخی یا عرفانی رو کنار خودم میذارم تا یک تنوعی داشته باشم و مطالعهء یکنواخت منو خسته نکنه . این دفعه کتاب ناصرالدین شاه نوشتهء محمد احمد پناهی را میخوندم . قصد دارم مطالبی از این کتاب که شاید براتون جالب باشه بنویسم البته اصل مطالب خیلی زیاده .

تماشای مراسم اعدام
آقای گزالیه پائولی که از جانب دولت فرانسه مامور پذیرایی از پادشاهان و شخصیتهای نامدار جهان بود در خاطرات خودش دربارهء ناصرالدین شاه بیان میکنه که : این سلطان پادشاه عجیب و هوسبازی بود .یک بار که به فرانسه اومده بود برای گذران وقت خواست مراسم اعدام فرانسویها را ببینه . اتفاقا یک روز شاه رو به دیدن مراسم اعدام در میدان روکت بردن . شاه که توی لباسای فاخر وپر از الماس غرق شده بود با همراهانش حاضر شد . اما به محض اینکه چشمش به محکوم افتاد دلش به رحم اومد وبا لهجهء آمرانه ای گفت : این نه اون یکی . وبا اشارهء دست دادستان را که برای اجرای تشریفات این اعدام اومده بود به مامورا نشون داد وهی اصرار میکرد که اینو به جای اون اعدام کنین . وقتی که دید هیچ کس به حرف اون گوش نمیده ناراحت شد واونو نشانهء بی احترامی به خودش تلقی کرد.

گربهء ملوس پادشاه
ناصرالدین شاه یگ گربهء خوشگل داشت که کلی خدمتکار مخصوص داشت . بهترین غذاها را میخورد و انواع جواهرات را با خودش یدک میکشید . موقع سفرهای شکاری و غیر شکاری شاه یک کالسکه مخصوص این گربهء تیتیش مامانی بود . عزت و جلال این گربه نزد پادشاه به گونه ای بود که اگه یکی از بزرگان میخواست تقاضایی از شاه کنه اونرو مینوشت و به دم این گربه میبست فورا به پادشاه میرسید و مشروع یا غیر مشروع برآورده میشد .شاه به این حیوان لقب ببری خان داده بود . تا آنجا که مردم کوچه و بازار برای این گربه شعر ساخته بودن و میخوندن . سرانجام که این گربه به نهایت عزت و کمال رسیده بود زنهای پادشاه دیدن که ای چشم غافل این گربه شوهرشونو صبح تاشب مشغول خودش کرده پس ما چی ؟ بنابر این با یک نقشهء حساب شده با پولهای گزافی که به این و اون دادن این گربهء بخت برگشته را دزدیدند و توی چاه عمیقی سرنگون کردن . شاه هر چی دنبال گربه ش گشت اونو پیدا نکرد . سخت پریشان شد و نمیتونست بدون گربه ش غذا کوفت کنه . بالاخره شاه یک گربهء دیگه تو سعادت آباد پیدا کرد و حتی برای زمان پیری ش 400 لیره مقرر کرد . اما حکایت اون گربه اولی به اینجا ختم نشد . همبازی ببری خان که یک پسر بچهء زشت و بسیار بی تربیت به نام ملیجک بود تا آخر عمر همدم همیشگی پادشاه بود و همهء بزرگان باید به او احترام میگذاشتن خلاصه توی قصر   پدر هر چی شاهزاده و بزرگ و وکیل و وزیر بود این بچه و 30 نفر همبازیهاش در آوردن . یک کاخ هم اختصاص به او داشت . پادشاه دختر خودش را هم طی مراسم باشکوهی به عقد همبازی گربه اش در آورد . بعد از ناصرالدین شاه مظفرالدین شاه و محمد علی شاه و احمد شاه هم به او احترام خاصی میگذاشتن .ملیجک طبق لغت نامهء دهخدا در سال 1318 در 61 سالگی در عین فقر و بدبختی در گذشت .
به قول یک دایره المعارف آلمانی : ناصرالدین شاه یک صفر بزرگ بود ......
عارف بزرگ شیخ رجبعلی خیاط روزی روح ناصرالدین شاه را در برزخ میبینه که بهش میگه اگه میدونستم توی این عالم اینقدر باید عذاب بکشم توی دنیا هوس یک لحظه خوشگذرونی نمیکردم .(کیمیای محبت ) 
ببینین 150 سال پیش کشور ایران به دست چه آدمی اداره میشده حالا این پادشاه احمق رو که تموم مملکت ما رو به باد داد مقایسه کنین با رئیس جمهور ما ببینید از کجا تا کجا فرق میکنه ؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر قائم ( سه شنبه 86/4/26 :: ساعت 6:43 عصر )
<      1   2   3      
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بعد از 7 سال
کودک عشق
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 9
>> بازدید دیروز: 7
>> مجموع بازدیدها: 96290
» درباره من

کشکول عشق
منتظر قائم
یک مسافر دنیا مثل شما که فکرای قشنگی داره . برای یه زندگی عالی زیر سایهء آقامون اینجا و اونجا.

» پیوندهای روزانه

محمد علی مقامی [210]
نسیمی از بهشت [266]
سوزن بان [263]
[آرشیو(3)]

» آرشیو مطالب
اخلاقی
اعتقادی
خاطرات
درد دل
مقدمه
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
خاطرات آقای لطیفی

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب