سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همه زهد در دو کلمه از قرآن فراهم است : خداى سبحان فرماید « تا بر آنچه از دستتان رفته دریغ نخورید ، و بدانچه به شما رسیده شادمان مباشید . » و آن که بر گذشته دریغ نخورد و به آینده شادمان نباشد از دو سوى زهد گرفته است . [نهج البلاغه]
کشکول عشق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اقیانوس زهرا

سلام

امشب بنا بر روایتی شب شهادت زهراست. خدایا زهرا کیه؟ خیلی چیزا دربارهء اون شنیدم ولی هر چی فکر میکنم میبینم بازم کم میدونم . وقتی تو فرازای حدیث کساء فکر میکنم میبینم که تو این دعا یه دنیا حرفه . حرفهایی از زهرا ومن و شما . حرفایی از جنس بلور که دربارهء اصل خلقت موجوداته از من وتو گرفته تا خورشید و ستاره ها . توش محبت و صمیمیت موج میزنه .آره خلقت ما با خلقت زهرا ارتباط مستقیمی داره . خلاصه آخر حرف اینه که این پنج تا توی دستگاه الهی مرکزن ومیدرخشن خیلی بزرگن که خدا بخاطر محبتشون این همه خلقتهای با عظمتی داشته . ای کاش اونا رو خوب خوب میشناختم تا همهء عالم رو هم بشناسم ومهمتر تا خودم وخدای خودم رو خوب بشناسم .الهم ارزقنی بفضلک و کرمک

در مورد حضرت حرف زیاده. دوست داشتم وبلاگم به مطالب دربارهء اون حضرت هم مزین بشه.به یاد آقای بهاءالدینی افتادم که" وقتی در زمان جنگ هواپیماهای عراقی شهرهای ما رو بمبارون میکردن به شهر درود هم حمله میکردن تا پایگاه نظامی و تاسیسات اقتصادی اونجا رو نابود کنن امام جمعهء درود به حضور آقای بهاءالدینی میرسن و مساله رو مطرح میکنن . آقا دستور میدن تا حدیث شریف کساء بخونن . چندی بعد خبر میارن که هواپیماها میان و شهر رو دور میزنن و بدون بمباران میرن . این معما باقی میمونه که چرا؟ تا اینکه یک هواپیمای عراقی وقتی به شهر بروجرد حمله کرده بوده مورد اصابت موشک ما قرار میگیره و خلبانش که با چتر بیرون پریده بوده اسیر میشه .اون اسیر میگه که ماموریت من انهدام کارخانهء سیمان درود بود ولی وقتی نزدیک این شهر میشدم هر چی نگاه میکردم فقط آب میدیدم . وقتی به مرکز اطلاع میدادم دستور حمله به بروجرد صادر میشد."(1)" یا زمانی که ایشون فلج شده بودن میفرمودن که اوایل نگران بودم که نکنه خانواده بخاطر من تو زحمت بیفته اما چندین نوبت مادرم حضرت زهرا فرمودن که نگران نباش باید صبر کنی ما مواظب تو هستیم فهمیدم که سختی و ناراحتی در پیشه باید صبر کنم.بر این اساس بود که هرگز غم و اندوه در چهرهء ایشون دیده نمیشد گویی اصلا فلج نیستن."(2)

یاد شهید برونسی افتادم که" وقتی توی اون عملیات که قرار بود تانکهای پیشرفتهء عراق منهدم بشه توی اون بیابون تاریک و پر از مانع با یک گردان که بعضیها زخمی شده بودن و از شدت درد به خودشون میپیچیدن تا نکنه صداشون در بیاد و به گوش دشمن برسه شهید برونسی سرش رو روی خاک میذاره و گریه میکنه و به حضرت زهرا متوسل میشه ناگهان حضرت رو در برابر خودش میبینه که به او میگه فرمانده از این طرف برید قدمهاتونو بشمارین به این شماره که رسیدین به سمتی اشاره میکنه که به اینجا شلیک کنین . خلاصه اون عملیات با موفقیت کامل صرت گرفت و تانکهای تی 72 همه منفجر شدن . فردا صبح که بعضی رزمندگان برای بازدید منطقه میرن میبینن اونجا که اولین آر پی جی شلیک شده مقر فرماندهی بوده که فرمانده ها همه داخل اون جلسه داشتن و به صورت عادی با این همه موانع امکان دسترسی به اون ممکن نبوده . یکی که خیلی به شهید برونسی نزدیک بوده با اصرار از او میخواد تا حقیقت رو بگه و اون شهید خاطرهء اون شب رو تعریف میکنه ."(3)

خلاصه حضرت زهرا هیچوقت ماهارو فراموش نکرده اگه فکر کنیم شاید رد پاهای عنایت این بانوی دو عالم رو تو زندگیمون ببینیم . اون دنیا هم به شفاعت اون بانو امید داریم .او با چادرش خیلی آتیشارو خاموش میکنه اون حتما به یادمونه حتما اگه ما اون جوری بخوایم باشیم که خدای زهرا میگه .

(1)-آیت بصیرت ص122

(2)-همان ص 85

(3)-خاکهای نرم کوشک - خاطره ای به همین نام



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر قائم ( چهارشنبه 86/3/9 :: ساعت 2:40 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بعد از 7 سال
کودک عشق
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 30
>> بازدید دیروز: 36
>> مجموع بازدیدها: 97543
» درباره من

کشکول عشق
منتظر قائم
یک مسافر دنیا مثل شما که فکرای قشنگی داره . برای یه زندگی عالی زیر سایهء آقامون اینجا و اونجا.

» پیوندهای روزانه

محمد علی مقامی [210]
نسیمی از بهشت [266]
سوزن بان [263]
[آرشیو(3)]

» آرشیو مطالب
اخلاقی
اعتقادی
خاطرات
درد دل
مقدمه
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
خاطرات آقای لطیفی

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب