سلام
میلاد امام حسین مبارک . خوشا به حال اونایی که واقعا حسینی هستند طوبی لهم .
امروز میخوام یک خاطره براتون تعریف کنم . از زمانهای دور البته نه خیلی دور مثلا قدیما .بهتر بگم از ده سال پیش .اون زمانها من یک طلبهء تقریبا صفر کیلومتر بودم و سال دوم طلبگیم بود .یادش بخیر عجب روزایی بود .نور وشادی وخوشی .با اینکه تمام وقتم رو به درس و بحث و مطالعه میگذروندم وگاهی مجبور بودم بخاطر بی پولی چند روز رو با سختی سپری کنم ولی قلبم پر از شادی بود.توی مدرسهء الهادی قم با اون سالن های دلگیر توی اون حجره که پنجره اش به سمت قبرستان بود .البته خیلی نترسید چون پنجره اش خیلی بالا وکوچیک بود .این چهارمین حجره بود که عوض کرده بودم .قضیهء حجره هام باشه یه وقت دیگه این قصه جداست.خواستم یادی از اون دوران کرده باشم اما اینها حاشیه بود .اون موقع خیلی تو درسها به خودم فشار میاوردم چون تجربهء کمی داشتم . از شب که ساعت 2 یا 2 ونیم نصف شب تازه میخوابیدم بعدش هم صبح اول صبح کلاس داشتیم فقط بعد از ظهر به اندازهء یک ربع برای خودم وقت خوابیدن تعیین کرده بودم . یک روز وقتی بعد ازظهر خسته ومونده از درس وبحث خوابیدم خواب عجیبی دیدم که هیچ وقت یادم نمیره .این خواب رو توی این سالها سعی کردم که برای کسی تعریف نکنم ولی حالا بعد از گذشت این همه سال که تعبیر اون رو تازه فهمیدم دوست دارم برای شما هم تعریف کنم.شاید مفید باشه آخه بعضی نکات آموزنده داره .در عالم خواب مولا امیر المومنین را دیدم که با لباسهایی بسیار ساده مشغول رسیدگی به یک درخت و باغبانی بود. من وقتی حضرت رو دیدم با خودم گفتم علی که قبلا شنیده بودم که خیلی ساده و بی آلایشه واقعا که همینه.بنازم و افتخار میکنم به این علی. قبل از این فکر میکردم که اگه مولا علی رو توی خواب ببینم حتما منو سرزنش میکنه و با شدت با من بر خورد میکنه چون چیزی که از مولا توی ذهنم نقش بسته بود تصویری بود که از اون حضرت توی بازار کوفه با اون شلاق وغضب شنیده بودم .ولی توی خواب فقط محبت دیدم صفا د یدم عشق دیدم سادگی دیدم یکرنگی دیدم کاملا جدا از اون چیزی که به اصطلاح سیاسیون سیاسی بازی اطلاق میشه . من در عالم خواب به جنبهء امامت و ظاهر حضرت شاید کمتر توجه داشتم بلکه میخواستند محبت وصفای امام رو به من نشون بدن .حضرت مثل اینکه با صمیمی ترین دوستش صحبت میکرد ومن مثل اینکه با صمیمی ترین دوستم صحبت میکردم .من تمام توجهم به سیره و رفتار و گفتار ایشان بود و اصلا به این توجه نداشتم که ایشون چه چهره ای دارند یا قدشون چه اندازه است بلکه همهء حواسم به این مسئله بود که علی(ع)چگونه شخصیتی دارند .نه اینکه من خیلی خوب بودم که حضرت اینجوری رفتار میکردن بلکه ایشون چنین شخصیتی داشتند البته برای کسایی که اهل گناه نیستن مثل اون زمانهای من که به هر چی فکر میکردم وظیفمه عمل میکردم (ولی الان نمیدونم جه جوری شدم خدا کنه در واقع باز هم مثل اون زمانها باشم . هم میترسم و هم امید دارم . برام دعا کنین اونجوری باشم که آقا میخواد .اینا رو گفتم فکر نکنین دارم میگم که من خیلی خوبم. خب خیلی حرف زدم بگذریم اما ادامه ) بخاطرم هست که وقتی از خواب بیدار شدم خیلی هیجان زده بودم رو به هم حجره ایم کردم وگفتم مولا امیرالمومنین رو دیدم مثل آب زلال صاف وشفاف بود وصمیمی . اون تعبیری که توی اون لحظه گفتم این بود حضرت مثل بعضی روستایی ها که دیدی چقدر با صفا هستن وهیچ پیچیدگی توی قلبشون نیست دیدی چه جور با آدم صحبت میکنن وگرم میگیرن ایشون همون جور بودن ساده وبی آلایش .اگه از ایشون میپرسیدم از حضرت زهرا و بچه هات چه خبر؟ساده وصمیمی به من جواب میدادن .اون موقع از خوشحالی و صفای باطنی حضرت واقعا آرام وقرار نداشتم .حالا میخوام از اون جمله ای که توی خواب حضرت به من گفت به شما بگم .ایشون فرمودن :"من که علی هستم با این وضع که میبینی دارم باغبانی میکنم ولی ازتو توقع ندارم که مثل من اینجوری باشی ." من با خودم اینطور تعبیر کرده بودم که حضرت منظورشون این بوده که دنبال یک کاری در کنار طلبگی باشم ولی درسها اونقدر زیاد و توانایی من اونقدر کم بود که نمیتونستم این دو تا رو در کنار هم داشته باشم .بنابراین توی این مسئله مونده بودم که بالا خره حضرت چی میخواسته بگه .تا اینکه چند روز پیش وقتی کتاب شیخ مناجاتیان( نوشتهءمحمد جواد نور محمدی که شرح حال عارف بزرگ آیت الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی وشاگردانشون هست) میخوندم به یک نکته برخوردم البته این مسئله رو قبلا هم شنیده یا خونده بودم ولی به ارتباط این مسئله با خوابم فکر نکرده بودم اون مسئله اینه که حضرت امیرالمومنین به عثمان بن حنیف نامه ای نوشته بود البته این نامه یک درس برای همه کسانیه که به نوعی بر مردم حکومت میکنن یا الگو یا مقتدای مردم هستن .ایشون در فرازی میفرمایند:آگاه باش هر پیروی کننده ای را پیشوایی است که از او پیروی کرده به نور دانشش روشنی میجوید. بدان که پیشوای شما از دنیای خود به دو کهنه جامه واز خوراک به دو گردهءنان بسنده کرده است وشما بر چنین رفتاری ناتوانید ولی مرا به پرهیزکاری وتلاش فراوان وپاکدامنی ودرستکاری یاری کنید(1) (ولکن اعینونی بورع واجتهاد و عفه وسداد ) (2)بعد از سالها بالاخره فهمیدم منظور حضرت چی بوده.تلاشم رو میکنم اونجوری باشم که حضرت میخواد وبا این چهار توصیه ایشون رو کمک کنم . 1- ورع (پرهیزگاری) 2- اجتهاد(تلاش فراوان) 3- عفت(پاکدامنی) 4- سداد(درستکاری) ضمن این که درسهایی که قبلا از این رویا گرفته بودم هم اضافه میشه : ساده زیستی - تواضع - سادگی و عدم پیچیدگی مثل آب زلال البته با دوستان(نه دشمنان و کسانی که سوء استفاده میکنن) . این یک سفارش شخصی نیست بلکه یک توصیه به تمام یاران وشیعیان حضرته . من هم بخاطر همین اینو نوشتم . بالاخره این جورچین بعد از سالها کامل شد.شاید مصلحتی توش بوده که تازه فهمیدم اونم توی این سال که به دلایلی مهم ترین سال زندگیمه .
(1) شیخ مناجاتیان ص138
(2) نهج البلاغه (دشتی) نامهء45 ص553