سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رأی [درست] جز هنگام خشم پنهان نمی ماند . [امام حسن علیه السلام]
کشکول عشق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» عطر یار

مونده بودم برای اولین بار مطلبمو در باره چی بنویسم.یاد سالای دوری افتادم که خونه انسانی بزرگوار برای کسب دانش میرفتم.پیر مردی که سرش دائما پائئن بودو نو جوونا رو نصیحت میکرد.با کوله باری از سالهای دراز.سنش خیلی زیاد بود بیش از 90سال داشت.

یه روز با جمعی از دوستان رفتیم به محضرش نهیب تندی به ما زد وگفت پاشید برید چرا به فکر خودتون نیستید اگه فردا بگن آقا ظهور کرده مرد میدون هستید یا نه.یا بهونه میاریدکه از کجا معلوم ما باید مطیع باشیم چرا باید جوونیمونو فدا کنیم اصلا این آقا کیه. پاشید برید اعتقاداتتونو محکم کنید.

من هم برای محکم کردن اعتقاداتم تلاش کردم ولی دوست داشتم که قلبم آروم بشه به خود حضرت متوسل شدم که یه دفعه به یاد صحبت استادمون افتادم .او که سرا پا عاشق امام زمان بود .پاک وصادق وبا صفا .وقتی در مورد آقا حرف میزد هم او اشک میریخت هم ما یاد اون روزا بخیر خیلی با صفا بود.یه روز که اومده بود سر کلاس یه قضیه ای رو تعریف میکرد که خوبه من اینجا اونو بگم .ایشون میگفت قبلا در یکی از حوضه های علمیه درس میدادم یه شاگردی داشتم که خیلی با تقوا و اهل معنویت بود. یه روز دیدم اومد وقضیه شالشو برام تعریف کرد .میگفت که یک شب خوابیده بودم در عالم رویا دیدم در جائی حضرت ولی عصر حضور دارن ولی منو راه نمیدن که برم داخل .شالمو درآوردم ودادم که ببرن آقا اونو با دستاشون متبرک کنن.فردای اون روز با یکی از دوستانم بحث علمی داشتیم تا اومد کنارم نشست گفت چه عطری زدی چقدر خوشبو . گفتم من که عطر نزدم . دیدم بوی عطر از همون شالیه که با دستای مولا متبرک شده خودم نفهمیدم ولی دوستم کاملا این بوی خوشو استشمام کرده بود .استاد میگفت من اون شالو از او گرفتم بوییدم وبوسیدم وچقدر حظ معنوی بردم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر قائم ( جمعه 85/10/1 :: ساعت 12:19 صبح )
»» مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام.شاید بخواید بدونید هدفم از تشکیل این وبلاگ چیه؟

واقعیت اینه که این وبلاگ سفارشیه. میگید چرا؟چون این وبلاگو به عشق ظهور حضرت مهدی (عجل)تشکیل میدم.امیدوارم در زمانی که این وبلاگو مینویسم خبر بدن آقا ظهور کرده.پس این وبلاگ یه وبلاگ مخصوصه برای کسانی که دوست دارن یار حضرت باشن.دوست دارن یک تکونی بخورن.خودشونو یک جوری آماده کنن .آخه به نظر من ظهور خیلی نزدیکه.باید شیعیان حضرت خودشونوآماده کنن چون اون غیر از ما یاری نداره. درسته که سیصد وخورده ای یارمخصوص داره که فرمانده سپاهشن ولی سربازاش کیا هستن.اون مسیحیه؟یا اون گبره؟یا اون کمونیسته؟شاید هم اون سنیه؟پس ما که ادعای نوکریشو میکنیم باید خودمونو آماده کنیم.اگه بخواید بدونید که من چیکاره هستم با افتخار میگم که من خاک پای آقا وغلام ونوکر عاشقاشم. من یک طلبه ام.

سعی میکنم حداقل هفته ای یه بار مطلب جدیدی آپ کنم. مطالبی که از خودمه که هیج.ولی اونایی که از جای دیگه ای اقتباس شده برای امانتداری نام مولف وکتاب وشماره صفحه در آخر آن درج میکنم.برای عامیانه بودن تغییراتی در آنها ایجاد میکنم تا مطلبو بهتر برسونم البته اصل مطالب همونه . عنوان هم از خودمه.از لطفتون ممنونم .به من سر بزنید.

شاید یه چیزی دستگیرتون بشه که به زندگیتون معنای دیگه ای بده.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر قائم ( جمعه 85/9/17 :: ساعت 6:42 عصر )
<   <<   11   12      
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بعد از 7 سال
کودک عشق
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 40
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 97729
» درباره من

کشکول عشق
منتظر قائم
یک مسافر دنیا مثل شما که فکرای قشنگی داره . برای یه زندگی عالی زیر سایهء آقامون اینجا و اونجا.

» پیوندهای روزانه

محمد علی مقامی [210]
نسیمی از بهشت [266]
سوزن بان [263]
[آرشیو(3)]

» آرشیو مطالب
اخلاقی
اعتقادی
خاطرات
درد دل
مقدمه
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
خاطرات آقای لطیفی

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب