سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بزرگى آفریننده در اندیشه‏ات ، آفریده را خرد مى‏نمایاند در دیده‏ات . [نهج البلاغه]
کشکول عشق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» او ما را حتما میبیند.

سلام
میلاد مولامون" مهدی" (عج) مبارک
مهدی جان ای مولای مهربان من .روزها در انتظار مقدم پر نشاطت منتظر ماندم تا تو بیایی . مولای همهء خوبیها میدانم که تو همهء کارهایم را دیدی و افعال بد مرا با رنجش مشاهده کردی. مولاجان این غلام روسیاه و حلقه به گوش زنده نباشد تا رنجش تو را ببیند .مرا ببخش و برایم دعاکن . میدانم که به فکر من هستی بیشتر به این غلام سیاه توجه کن. توکه خودت میدانی چرا؟ پس چه بگویم؟ بگذار غلام تر شوم سیاه تر شوم.این سیاهی عجب صفایی دارد .
"زمان میرزای شیرازی بود . یک مسافر تهرانی که از مکه برمیگشت وارد نجف شد و به حضور میرزا رسید.به میرزای شیرازی جریان رو اینجوری تعریف کرد که : به مکه مشرف شده بودم پول و توشهء سفر رو گم (یا تموم) کردم . داخل مسجدالحرام به خداوند تبارک و تعالی پناه آوردم و حضرت ولی عصر رو واسطه قرار دادم تا یک پولی برام فراهم بشه و توی مکه معطل نمونم . روزها این کار رو با التماس زیاد ادامه دادم ...تا اینکه یک روز وقتی پردهء خونهء خدا رو گرفته بودم و تضرع میکردم دستی به شونه ام خورد . برگشتم و شخص محترم و با وقاری رو دیدم . به من گفت چه حاجتی داری؟نیاز خودم رو بازگو کردم . او چند لیره به من داد و فرمود : با این وجه خودت رو به نجف برسون . اونجا که رسیدی برو پیش میرزای شیرازی . بگو "سید مهدی "گفت :با اون نشونی که به همراه "حاج ملاعلی کنی" توی راه برگشت از مکه به شام و زیارت حضرت زینب (س)رفتید دیدید حرم گرد و غبار گرفته . مشغول نظافت شدید و با گوشهء عبای خودتون خاک و خاشاک رو بیرون بردید بیست اشرفی بهت بده . میرزاتی شیرازی تا این مطلب رو شنید بسیار متغیر شد و به سرعت بلند شد و بیست اشرفی به اون مسافر داد . اون شخص هم با خوشحالی تموم پس از زیارت عتبات مقدسه به تهران برگشت .به خدمت "ملاعلی کنی" رسیدو ماجرا رو برای ایشون تعریف کرد . حاج ملا علی گفت ":آیا حواله ای اون آقا به من نداد؟ گفت :نه . ملا علی بسیار گریه کرد و سپس گفت:میرزا در نظافت حرم حضرت زینب (س) خیلی تلاش میکرد و این تلاش او توجهء حضرت رو به خودش جلب کرده ."*
حال ای دوست من ما چه کار کردیم ؟ ما چطوری باید توجهء حضرت رو به خودمون جلب کنیم ؟آیا هنوز هم فکر میکنیم آقا متوجهء ماها نیست؟خوب خوب به این سوالات فکر کنین . راستی راستی ما باید چه کنیم ؟شاید همین الان لحظهء اون تحولی باشه که همیشه به عقب مینداختیم .

*برگرفته از "ملاعلی کنی مرزبان دین" نوشتهءمحمد باقر پورامینی ص72- "گنجینهءدانشمندان" نوشتهءمحمدشریف رازی ج4ص636



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر قائم ( پنج شنبه 86/6/8 :: ساعت 7:40 عصر )
»» صفای سبزترین امیر

سلام
میلاد امام حسین مبارک . خوشا به حال اونایی که واقعا حسینی هستند طوبی لهم .

امروز میخوام یک خاطره براتون تعریف کنم . از زمانهای دور البته نه خیلی دور مثلا قدیما .بهتر بگم از ده سال پیش .اون زمانها من یک طلبهء تقریبا صفر کیلومتر بودم و سال دوم طلبگیم بود .یادش بخیر عجب روزایی بود .نور وشادی وخوشی .با اینکه تمام وقتم رو به درس و بحث و مطالعه میگذروندم وگاهی مجبور بودم بخاطر بی پولی چند روز رو با سختی سپری کنم ولی قلبم پر از شادی بود.توی مدرسهء الهادی قم با اون سالن های دلگیر توی اون حجره که پنجره اش به سمت قبرستان بود .البته خیلی نترسید چون پنجره اش خیلی بالا وکوچیک بود .این چهارمین حجره بود که عوض کرده بودم .قضیهء حجره هام باشه یه وقت دیگه این قصه جداست.خواستم یادی از اون دوران کرده باشم اما اینها حاشیه بود .اون موقع خیلی تو درسها به خودم فشار میاوردم چون تجربهء کمی داشتم . از شب که ساعت 2 یا 2 ونیم نصف شب تازه میخوابیدم بعدش هم صبح اول صبح کلاس داشتیم فقط بعد از ظهر به اندازهء یک ربع برای خودم وقت خوابیدن تعیین کرده بودم . یک روز وقتی بعد ازظهر خسته ومونده از درس وبحث خوابیدم خواب عجیبی دیدم که هیچ وقت یادم نمیره .این خواب رو توی این سالها سعی کردم که برای کسی تعریف نکنم ولی حالا بعد از گذشت این همه سال که تعبیر اون رو تازه فهمیدم دوست دارم برای شما هم تعریف کنم.شاید مفید باشه آخه بعضی نکات آموزنده داره .در عالم خواب مولا امیر المومنین را دیدم که با لباسهایی بسیار ساده مشغول رسیدگی به یک درخت و باغبانی بود. 

من وقتی حضرت رو دیدم

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر قائم ( جمعه 86/5/26 :: ساعت 6:54 عصر )


»» مرگ شیرین

دوستان سلام
شهادت مظلومانهء امام موسی بن جعفر تسلیت باد .
میخوام دربارهء مرگ بنویسم . مرگ انسانهای خوب یا شاید من و شما ان شاءالله . ناراحت شدین؟ پس این مطلب رو بخونین شاید جور دیگه ای فکر کنین . آخه گاهی آدمها نسبت به یک مساله یک باور دارن که فکر میکنن درست فکر کردن در صورتی که اشتباه میکردن . مثل باوری که این تکفیری های کله پوک دارن که فکر میکنن که اگه شیعیان رو بکشن و خودشونم اون وسط منفجر بشن صاف میرن بهشت . و خیلی موارد دیگه که اگه مقداری فکر کنیم به ذهنمون میاد .

شبهای پنج شنبه وجمعه توی حسینیهء آیت الله کوهستانی روضه برقرار میشد. خودشون هم که به مجلس روضهء حضرت سیدالشهداء خیلی اهمیت میداد گاهی زودتر در اونجا حاضر میشد. بعضی وقتا تا سخنران جلسه بیاد ومنبر بره ایشون برای نوجوونای طلبه با زبان ساده مطالبی رو بیان میکردن. یک شب دربارهء مرگ وعالم بعد از مرگ و سوال نکیر ومنکرو تشییع جنازه صحبت میکردن. میگفتن که دامادی انسان اون روزیه که انسانو پس از شستشو وغسل اون هم با سدر وکافور وپوشوندن لباس سفید روی دست میگیرن واز هر طرف صدا میزنن لا اله الا الله .اگه اون روز خدا به من اجازه بده سر از تابوت بیرون میکنم وبه مردم میگم :ای مردم قدرلا اله الا الله را بدانید.ولی حیف که خدا چنین اجازه ای نمیده .چون تو اون مجلس خیلی از مردن وزندگی پس از مرگ تعریف کرده بودن فرزندشون به پدر گفتن :آقا جان اینطور که شما از مرگ تعریف میکنید پس مردم باید تقاضای مرگ از خدا کنن تا زودتر به اون عالم برن.آقا فرمودن : توی حدیث اومده دنیا مزرعهء آخرته پس هر چی توی این عالم بیشتر باشیم برای اون عالم بیشتر کار میکنیم .بنابراین نباید تقاضای مرگ کنیم .از جمله چیزایی که آقا اون شب فرمودن این بود که یکی از مشکلات قبر سوال دو فرشتهء مقرب خدا یعنی نکیر ومنکره . البته ایشون میگفتن که این دو فرشته برای مومنان در واقع بشیرو مبشرن . بعد رو به ما بچه طلبه ها کردن وگفتن: آیا شما دعای رضیت بالله ربا وبالاسلام دینا... -رو از حفظ هستید؟ بعد از نماز میخونیدش؟در پاسخ گفتیم نه نمیدونیم کجا هستش .ایشون فرمودن: این دعا در اوائل مفاتیح الجنان قسمت تعقیبات مشترکه اومده .شما اون دعا رو که در اون اقرار به توحید و امامت و وحی ونبوته از حفظ کنید وبعد از هر نماز بخونید. وقتی زبون شما به اون کلمات عادت پیدا کنه اون زمان که شما رو تو قبر گذاشتن و همه برگشتن وشما تنها شدین چون به اون کلمات عادت دارید شروع میکنین به خوندن اون دعا .اینجاست که وقتی دو فرشته برای سوال قبر پیش شما میان میبینن که شما در حال خوندن همون چیزی هستید که اونها میخواستن بپرسن .یکی از اون فرشته ها رو به اون یکی میکنه ومیگه: از این شخص هم بپرسیم؟اون یکی میگه: چی بپرسیم؟او که قبل از پرسش داره همه چیزو میگه .درنتیجه تصمیم میگیرن بپرسن .میگن من ربک؟من نبیک؟

شما در اون حال سر بلند کرده به اونا میگید : مگه نمیشنوید؟ من که دارم خودم میخونم دیگه این چه سوالیه؟اون دو تا فرشته خوشحال میشن وقبر تو باغی از باغای بهشت میشه .*

 

 


*بر گرفته ازکتاب بر قله پارسایی نوشتهء عبدالکریم کوهستانی ص285

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » منتظر قائم ( پنج شنبه 86/5/18 :: ساعت 5:17 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بعد از 7 سال
کودک عشق
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 35
>> بازدید دیروز: 36
>> مجموع بازدیدها: 97548
» درباره من

کشکول عشق
منتظر قائم
یک مسافر دنیا مثل شما که فکرای قشنگی داره . برای یه زندگی عالی زیر سایهء آقامون اینجا و اونجا.

» پیوندهای روزانه

محمد علی مقامی [210]
نسیمی از بهشت [266]
سوزن بان [263]
[آرشیو(3)]

» آرشیو مطالب
اخلاقی
اعتقادی
خاطرات
درد دل
مقدمه
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
خاطرات آقای لطیفی

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب